خاکستر عشق

شعر و داستان

خاکستر عشق

شعر و داستان

وطن

وطن

وطنم سوخت در َآتش ، کس با من هیچ نگفت .

لیلی ام مرد به غربت ، کس با من هیچ نگفت .

پدرم گشت به زنجیر،خواهرم گشت شهید،خانه ای شد حزین

مردمان اینهمه دیدند ولی ، کس با من هیچ نگفت .

کودک شیرین سخنی گفت :پدر

بعد از آن مرد و دگر هیچ نگفت .

مادری زیر چادر آهسته گریست،نفری شد به راه

نیست شد و سوخت و رفت و به کس هیچ نگفت .

از یار سوخته دل سرو قامت نوباوه من هیچ نماند .

جز دستمالی و دفترچه خاطرات و نگاهی که در آن هیچ نگفت .

مادرم گفت : پسرم وقت نماز

پند داد و مهر و تسبیح و قلمی و دگر هیچ نگفت .

شاعر سوخته دیار طبع روان گفت :وطن

خاموش شد و در مصرع بعد دگر هیچ نگفت .

آبان 85- کاشان

وطن

وطن

وطنم سوخت در َآتش ، کس با من هیچ نگفت .

لیلی ام مرد به غربت ، کس با من هیچ نگفت .

پدرم گشت به زنجیر،خواهرم گشت شهید،خانه ای شد هزین

مردمان اینهمه دیدند ولی ، کس با من هیچ نگفت .

کودک شیرین سخنی گفت :پدر

بعد از آن مرد و دگر هیچ نگفت .

مادری زیر چادر آهسته گریست،نفری شد به راه

نیست شد و سوخت و رفت و به کس هیچ نگفت .

از یار سوخته دل سرو قامت نوباوه من هیچ نماند .

جز دستمالی و دفترچه خاطرات و نگاهی که در آن هیچ نگفت .

مادرم گفت : پسرم وقت نماز

پند داد و مهر و تسبیح و قلمی و دگر هیچ نگفت .

شاعر سوخته دیار طبع روان گفت :وطن

خاموش شد و در مصرع بعد دگر هیچ نگفت .

آبان 85- کاشان

دنیای من

دنیای من

پیش ام یک کاغذ  و قلم و صد قاب پنجره است .

قصد ام یک بیت غزل و سوز حنجره است .

بیرون از اتاق من پر از هیاهو است .

جنگ و نفاق و کینه و دنیای واهی است .

دنیای من درون همین سینه خفته است .

بی غم زغم و گاهی پر از حواشی است .

بیرون ز من دنیای مصوﱠر ، خیالی است .

هر چه هست ، زیبا است ولیکن خیالی است .

درون این اتاق دنیای من چه عالی است

هر چند به خیال دیگران ، دنیای من خیالی است .

کابل – حوت 1387

رادیو و تلویزیون راه فردا