خاکستر عشق

شعر و داستان

خاکستر عشق

شعر و داستان

لحمه ای سکوت

لحمه ای سکوت .

نغمه های من بی دلیل می میرند .

بی آن که چک چک واژه آب را لمس  کرده باشند

گاهی سکوت هم برایم بی معنی می شود .

انگار نمی فهمم .

نمی دانم .

گاهی با زبان سنگ سخن می گویم

گاه از زبان لاله ای وحشی

و گاه از زبان خودم

از زبان خودم که نا مفهوم است و هیچ کس نمی فهمد .

کاش همیشه از زبان دیگری سخن می گفتم

و اینک که طاقت تازیانه سخن هایم را ندارم

از زبان تو سخن می گویم .

با خودم

و با آن دیگری که در من است

انگار او را زندانی کرده ام

فریاد می زند .

و از دست منی چون من کمک می خواهد .

خدایا کمک ام کن

از این زندان مرئی و از این مردی که مرا به تنهایی خویش عادت داده

و شب تا صبح برایم خیال می بافد.

دیگر بس است

رهایم کن .

بگذار با شکوفه ها سخن بگویم

با سبزه های نورسته از زمین پاک

بگذار با آهنگ لاله ،آهنگ مریم ، یاسمن ، بنفشه و سوسن

بگذرا با کلام خودم  زندگی کنم .

خسته ام از ترانه های الکی

که گاهی الکی الکی مرا عاشق می کنند

و من انگار نمی فهمم که انها مرا الکی عاشق کرده اند .

بگذار خیال کنند که نغمه های من هنوز جان دارند.

و هنوز سکوتم پر از مفهوم است  .

مگذار بفهمند که لبخند های من طعم گس عشق را دارد

من می فهمم که تو مرا از پشت آیینه هی نگاه می کنی

و هی  چشم های خیس پنجره را پاک می کنی  .

با خود خیال می کنم ، پرنده کوچک احساسم انگار قصد رفتن دارد

کجا ؟

بایست !

مرا هم باخود ببر به هر جا که می روی

احساس خوب من بگذار با تو لحظه ای پرواز کنم .

بگذار با تو لحظه ای  پرواز کنم

دلم می خواهد با سکوت شب قهر کنم

و سکوت ترا که تمام احساس من است

در خودم ساکت کنم  

کابل – حوت 1387

رادیو و تلویزیون راه فردا

سلام

سلام

سلامم را پذیرا باش تو ای تنهای طغیانگر

و دینم را به دار آویز تو ای دنیای عصیانگر

منم گم گشته کشتی  که جوید ساحل دریا

بیا نجاتم ده  از این طوفان جولانگر                                   

و در شهری که آشوب و بلوا کرد چشمانت

توای  ضحاک و من، یک مرد آهنگر

 تو یک شب  خاطرم را سخت آزردی

و اینک می سپاریم به این بازار سودا گر

و آن دم که در کار عاشقی مصروف بودی

مرا درگیر زندانت نمودی ای عشق ویرانگر

و اینک در غروب سرد فصل پائیزی

سلامم را پذیرا باش تو ای تنهای طغیانگر.

مناجات

مناجات

ای آفریننده هستی ، زندگی چیست ؟  اختیارم را از کجا آورده ام ؟

منی که قدرت رام نمودن اسب چموش هوس هایم را ندارم در تاریکی های این دنیا رهایم  مکن و چراغ هدایتت را بر من خاموش مگردان .

معبودا

بیاموز مرا تا از رعشه قلم خویش صراط سرخ مستقیمی رسم کنم تا مسیر عبودیتم  باشد

خداوندا

مرا در بته آزمایش خویش بیاموز و با پتک اهنین روزگار سخت، اندیشه ام را قوام بخش

الهی

از هیبتم بکای و بر غیرتم بیفزای تا با اراده ای جهت دار عمل نمایم . جامه عافیت بر تنم نمای تا توانایی گام برداشتن در راه رضای تو را داشته باشم .

تو ای که پوشاننده هر خطایی بر من بپوشان خطاهایم را و پاک پاک گردان طینتم را

مرا به قهر روزگار ملولم مساز و با پاک سیرتان همنشینم بساز .

در برابر تو همه نیازم ، مرا نیاز به غیر مگردان .

توانایی ام بخش تا توانگر دستگیر باشم .

خداوندا

در هر لحظه و هر مکان مرا به یاد آور تا در مسیری گام بردارم که رضای تو در ان است . و در هر لحظه و هر مکان مسیری را پیش پایم قرار ده که بهترین راه است .