خاکستر عشق

شعر و داستان

خاکستر عشق

شعر و داستان

غم و عشق

گاهی مثل سنگ ، سنگ می شوم ،نمی شود .

مثل تمام خلق بی رنگ می شوم ، نمی شود .

من در انتظار رهگذار کوچه ام

یک شب بیاید و میهمانمان شود نمی شود .

آفتاب لب بامیم و هیچ بعید نیست

فردا که شد بانک رحیل مان زنند ، نمی شود ؟

تنها یک لحظه در جیب خود فرو برو

عشق و غمت که یکجا جا نمی شود .

غم عشق ات در نهانخانه دل جای گرفت

عشق آمد و گفت : غم جا نمی شود .

اسد 87- کابل

رادیو و تلویزیون راه فردا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد