خاکستر عشق

شعر و داستان

خاکستر عشق

شعر و داستان

سر وجود  

ای که لبخند آرایش لب های توست

آب روشنی اش برگرفته ز چشمان توست

ای صاحب الامر،کاین کعبه قدمگاه توست

زینت شب، گرد ره پای توست

چند صباحی است ز عدم به وجود آمدم

وجود سر وجود ز وجود تو آموخته ام

ای وجودت سر وجود وجود از عدم

بی لقاء روی تو کاش نشود وجودم عدم

عذر مکن بهر آمدنت که گنه کاره ای

گنه تو بکردی!که دل ز کفم برده ای

شرح غم ناگفته خویش به چاه گفته ام

به فضلت بگشای نامه سر بسته ام

بیا و آباد کن این ملک خرابات را

پر کن از ا شک و می وصل جام را

آدینه نزدیک است و صبرصرف انتظرم نیست

ای دل تپش ازچیست؟نظرم یارای نظرش نیست

مهر 85 – کاشان

نظرات 1 + ارسال نظر
محمود شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:19 ق.ظ http://www.zanjanhistory.blogsky.com

سلام وب لاگ جالب و قشنگی داری
بهت تبریک می گم
خوشحال می شم اگه به ما هم سر بزنی



www.zanjanhistory.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد