خاکستر عشق

شعر و داستان

خاکستر عشق

شعر و داستان

مرد پائیزی

مرد پائیزی

 

مرد پائیزی

یکه و تنها

کوله بارش بر دوش 

شب چراغی در دست

رهسپار است او درشب تاریک

تا بیدار کند فصل خفته پائیز !

-

او زمین را نوازش می کرد و در گوش باد می خواند

و گوش می داد نغمه های آب

و دل می باخت به عشوه های جوانه های جو

-

خسته و تنها

تکیه بر تک درختی پیر

تا تماشا کند رقص برگان زرد در سرود باد !

-

باغ پائیزی

پیش پایش پهن می کرد فرشی

تار و پودش شاخ و برگ پائیزی

تا فرا خواند او را

به جشن انارچینان دختران باد

-

دستش آسمان را ورق می زد

و چشمانش برق

و بر لب این سرودش بود

کی شود بیدار فصل خفته پائیز

-

مرد پائیزی

کنون خفته است

درشبی تاریک و هول انگیز

کیست تا بیدار کند فصل خفته پائیز ؟

آذر ۸۴-کاشان

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین پنج‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:06 ب.ظ

درود به تمام مرد های پاییزی

سلام حسین جان
درود به تمام کسانی که پاییز را دوست دارند
خیلی خوشحال می شودم اگر پیشنهاد و انتقادی هم می داشتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد