مرد پائیزی
مرد پائیزی
یکه و تنها
کوله بارش بر دوش
شب چراغی در دست
رهسپار است او درشب تاریک
تا بیدار کند فصل خفته پائیز !
-
او زمین را نوازش می کرد و در گوش باد می خواند
و گوش می داد نغمه های آب
و دل می باخت به عشوه های جوانه های جو
-
خسته و تنها
تکیه بر تک درختی پیر
تا تماشا کند رقص برگان زرد در سرود باد !
-
باغ پائیزی
پیش پایش پهن می کرد فرشی
تار و پودش شاخ و برگ پائیزی
تا فرا خواند او را
به جشن انارچینان دختران باد
-
دستش آسمان را ورق می زد
و چشمانش برق
و بر لب این سرودش بود
کی شود بیدار فصل خفته پائیز
-
مرد پائیزی
کنون خفته است
درشبی تاریک و هول انگیز
کیست تا بیدار کند فصل خفته پائیز ؟
آذر ۸۴-کاشان
درود به تمام مرد های پاییزی
سلام حسین جان
درود به تمام کسانی که پاییز را دوست دارند
خیلی خوشحال می شودم اگر پیشنهاد و انتقادی هم می داشتی